کد مطلب:224105 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

مناظره درویش با مأمون
ابن بابویه قمی به اسناد خود از محمد بن سنان روایت می كند كه گفت در خدمت امام رضا علیه السلام در خراسان بودم مأمون در طرف راست آن حضرت نشسته بود و مردم روزهای دوشنبه و پنجشنبه جمع می شدند در محضر آن حضرت یك روز مردی سوفی را آوردند كه او دزدی كرده مأمون به او نگریست دید بین پیشانیش اثر سجده است گفت این اثر سجده چیست و این عمل سرقت كدام است صورت تو بر خلاف سیرتی است كه نسبت به تو می دهند.



[ صفحه 537]



درویش گفت من این عمل را از روی اضطرار اختیار كردم زیرا حق مرا از خمس نمی دادند مأمون گفت حق تو چیست؟

گفت. ان الله تعالی قسم الخمس ستة اقسام و قال الله تعالی و اعلموا انما غنمتم منی شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساكین و ابن السبیل ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان و قسم الفی ء علی ستة اقسام فقال الله تعالی ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و الرسول و لذی القربی و الیتامی و المساكین و ابن السبیل كیلا یكون دولة بین الاغنیاء منكم.

درویش گفت از خمس یك سهمی از آن من است به من نداده اند در حالی كه من ابن السبیل هستم از حق خود محروم شده و مسكین هستم كه مرجع و ملجائی نداشتم به اضافه كه من از حملة قرآن و حافظین هستم - مأمون گفت باید حد سارق را درباره تو جاری كرد و حكم شرعی را اجرا نمود.

درویش گفت تو اول نفس خود را مهذب كن و حدود شرع را درباره خود جاری كن بعد درباره دیگران.

مأمون به حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام نگاه كرد گفت درباره این مرد چه می گوئی؟!

حضرت فرمود او می گوید دزدی روی اضطرار بوده.

مأمون غضبناك شد غضبی سخت و رو به صوفی كرد گفت قسم به خدا دست ترا جدا می كنم.

درویش به او نگریست و گفت تو دست مرا جدا می كنی در حالی كه بنده ی من هستی و بنده از خود اجازه ندارد دخالت در امری كند مگر به اذن مولی مأمون گفت وای بر تو فهمیدی چه گفتی؟ تو از كجا می گوئی كه من بنده تو هستم.

درویش گفت تو از این جهت بنده هستی كه مادرت را از مال مسلمین خریده اند و لذا تو بنده تمام مسلمانانی هستی كه در شرق و غرب می باشند و اگر همه تو را آزاد كرده باشند من هنوز آزادت نكردم مگر آنكه خمس مال را به صاحبش رد كنی و تو حق آل رسول را رد نكردی و به من هم كه سهمی دارم نداده ای حق آنها و حق ما را تضییع كرده ای آری از خبیث ظاهر نمی شود مگر امر خبیثی.



[ صفحه 538]



ان الخبیث لا یظهر خبیثا مثله و انما یطهره طاهرو من فی جنبه الحد لا یقیم الحدود و علی غیره حقی فابدء بنفسه اما سمعت الله تعالی یقول اتأمرون الناس بالبروتنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون.

آن كسی كه می تواند حد جاری سازد كسی است كه اول نفس خود را از اجرای حد مصون دارد و آنچه می گوید خود عمل كند آنگاه اقامه حدود نماید.

مأمون سخت برآشفت و ناراحت گردید نگاهی به حضرت رضا علیه السلام كرد گفت چه می گوئی درباره ی این مرد و این سخنان؟

حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود فقال علیه السلام ان الله تعالی قال لمحمد صلی الله علیه و آله قل فلله الحجة البالغه.

خدای متعال به پیغمبرش فرمود هر منطق حجت و برهان می خواهد او نمی رساند كه درویش جاهل باشد احتجاج كرده و برهانی آورده و علم علماء در دنیا و آخرت بر اساس حجت و برهان مبتنی است اینك تو دانی.

مأمون دستور داد درویش را بیرون كردند و خود رفت در سرای خویش در بسوی خود بست و در اندیشه فرو رفت تا آنجا كه فضل بن سهل را به سبب تشیع و حضرت رضا علیه السلام را با بسیاری از شیعیان كشت و باطن خود را بروز داد. [1] .

و این روایت كه در نظر ما خبر صحیحی است نمونه بارز دیگری بر عقیده ما در تأیید مطالب پیش است كه مأمون از روی حقیقت و صداقت انتخاب ولایت عهد نكرده بلكه برای سیاست و حفظ حكومت خود نموده است.


[1] عيون اخبار الرضا ص 350 باب 59.